هستي جانهستي جان، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

ماه ني ني

هستي اميد من

        عكس هاي ديگه ام واست ميذارم عزيز دلم ببخش كه زياد مطلب نميذارم چون وقت ندارم انشا..تو سال جديد واست ميذارم ميبوسمت سفيد برفي من ...
27 اسفند 1391

هستي و افتاب

  هستي عزيز دلم از بس جلوي آفتاب بازي كردي صورتت به اين صورت افتاده با اينكهضد آفتاب زديم باز اينطوري شده بودي پوستت خيلي حساسه ...
23 اسفند 1391

يه روز بد

نميدونم چطوري بنويسم چون اصلا نميخوام فكرشم كنم واقعا روز سختي بودو واقعا راست گفتن بهشت زير پاي مادر هست. عزيز دلم پنجشنبه ظهر كه از كلاس ژيمناستيك برگشت رفت اتاقش بعده چند دقيقه نگو از صندلي سر خورده افتاده بين 2 صندلي فكش محكم خورده لبه صندلي كه دندوناي جلويش شكست خودشم كه از دكتر شديدا ميترسه و البته از خون كه بيشتر فقط يكريز گريه ميكرد البته درد دندون بيشتر بود با اينكه تشنه بود اصلا نميتونست آب بخوره كل روز رو گريه كرديم 2تايي. واي عرض چند ساعت احساس ميكردم كه هستي نصف شده از بس عذاب ميكشيد خيلي فشار روحي كشيدم عصرشم كه تو دندون پزشك خيلي عذاب كشيد چون لثه اش هم زخم شده بود به هر حال تا شب ساعت 12 هيچي لب نزد داشتم فقط گريه ميكردم ...
5 اسفند 1391

دلتنگی

بیا کنار چشمه زلال چشمهایم بنشین ببین این قطره های جاری شده از دیدگانم پراز حکایت و درد است. نگاهت را از من دریغ مدار که دلم با نگاه تو پیوند خورده است.بیا و بی ریا بر سر سفرهدلم بنشین تا تمام شادی هایم را با تو قسمت کنم که با حضورت غمهایم رادر پستوي دل پنهان كرده ام عزيزم . ...
4 بهمن 1391

درد دل مامان

                                                                    سلام هستی جون                   شرمنده تو وبلاگت هيچي ننوشتم ولی سعی میکنم از این به بعد مطالب بیشتری واست بذارم فدات بشم الهی درسته یکم دیر این سایت ...
5 دی 1391

كتاب

هستي جونم واسش بن بن بن خريديم و داره با علاقه زياد ياد ميگيره حتي ميتونه بدون نگاه كردن به عكس نوشته رو براحتي بخونه كم كم داريم تك كلمات خوندن رو تموم ميكنه 2كلمه اي هارو هم بعضي هاشو ياد گرفته خيلي علاقه به كتاب داره و باهوشه.   ماماني شما هميشه با علاقه به شعر هايي كه ميخوندم واست گوش ميكردي حتي با يكي دوبار خوندنم واست همشو حفظ ميشي خيلي دوست داري هميشه چيزاي تازه ياد بگيري نقاشي هايي هم كه ميكشي خيلي جالب اند و بعد واسه خودت توضيح ميدي كه چيزايي كه كشيدي چي هستن خانم مربيت ميگفت هستي خيلي استعداد داره نسبت به هم سن وسالاش.   همهي اون نقاشي هايي رو كشيدي واست نگه داشتم تا بزرگ شدي ببيني چه شيطون...
5 دی 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماه ني ني می باشد